قدرت الله باقرآن کریم استادشیخ سلطان مرتضی میرزایی

معجزات قرآن کریم وپناه بردن بخدا وبه واسته ودستوراهل بیت(ع)

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ..

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ..

 شیخ ابن فهد در عدة الداعی از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کرده که هر که بگوید در عقب نماز صبح این کلام را حاجتى طلب نکند مگر آنکه آسان شود براى او و کفایت کند حق تعالى آنچه را که مهم او است‏ بِسْمِ اللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ‏ به نام خدا و درود خدا بر محمد و آل او 
(وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا)

[1] و کار خود را به خدا مى‏ گذارم که او به حال بندگان بصیر است پس خدا حفظ کرد هر بدى را که مکر دشمنان بر انگیزد (لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ‏ و خدایى جز تو اى ذات یکتا نیست پاک و منزهى تو و من از ستمکارانم فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‏)
[2] پس ما دعاى او را مستجاب کردیم و او را از دریاى غم نجات دادیم و اینچنین مؤمنان را نجات خواهیم داد
(حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ)
[3] خدا ما را کافى است و او بهترین وکیل است به نعمت خدا و فضل خدا چنان برخوردار شوند که دیگر هیچ بدى به آنها نرسد مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ‏ آنچه خدا خواست مى‏ شود و هیچ قدرت و توانایى جز قدرت خدا نیست مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ‏ آنچه خدا خواست مى‏ شود نه آنچه مردم بخواهند مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ کَرِهَ النَّاسُ‏ آنچه خدا خواست مى ‏شود هر چند مردم نخواهند حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِینَ حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ‏ خداى رب العالمین مرا کافى از دیگران است خداى آفریننده عالم مرا کافى از خلق است حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ حَسْبِیَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ‏ خداى روزى دهنده مرا کافى از روزى خواران است خدایى که پروردگار عالم است مرا کافى از دیگران است حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی‏ کافى است آنکه مرا کافى است کافى است آنکه همیشه مرا کافى است حَسْبِی مَنْ کَانَ مُذْ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ کافى است آنکه تا بوده ‏ام و هستم مرا کافى است کافى است مرا خداى یکتایى که جز او خدایى نیست عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ‏ بر او توکل کرده ‏ام و اوست پروردگار عرش با عظمت. .
خانه امت محمد رسول‌الله (ص)


دستورالعمل مهربان کردن شخص

دستوالعمل_جهت_مهربان_کردن_شخص
چون شب چهارشنبه برسد چون مردم خفته باشند وضو بسازد و دو رکعت نماز گذارد در رکعت اول یک بار سوره فاتحه و بیست نوبت آیه 128 سوره توبه : لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ و در کعت دوم یک بار سوره حمد و بیست بار همین آیه را بخواند چون سلام داد بیست بار صلوات فرستد و بعد از آن سر به سجده نهد و بیست بار بگوید : یا رحیم فلان را مهربان من گردان چون این نماز گذارده باشد هر روز که شود آنکس مهربان گردد تا جای که وصف نتوان کرد
برای ارتباط مستقیم بااستادلطفابرروی همین متن کلیک کنید

 {{التماس دعا }}
.....

دستورالعمل معروف امدادهای غیبی بیسارمجبر

{{استاد شیخ سلطان مرتضی میرزایی}}
دستور معروف امداد های غیبی که بسیار بسیار مجررررب است ،
بدین شرح هست :
هر کس در تنگنا و شرایط سخت و دشواری قرار گرفته باشد و خواهد نجات یابد یازده مرتبه صلوات به همراه عجل فرجهم بفرستد و ایه زیر را نود وپنج مرتبه بخواند و دوباره یازده مرتبه صلوات همراه عجل فرجهم بفرستد به امداد غیبی به فضل الله نائل اید ! ولِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ازاین دستور میتوان در مواقع سختی و دشواری ، رفتن به دادگاه ، جلب رضایت شخصی ، امتحانات و آزمون ها و امور اداری و ... استفاده کرد ! قبل از انجام دستور نیت به رفع مشکل مورد نظر کنید !

برای ارتباط مستقیم  بااستاد شیخ سلطان مرتضی میرزایی کلیک کنید
....

علوم غریبه وخدمت و احترام جنیان به اهل بیت (ع)استاد شیخ سلطان مرتضی میرزایی

علوم غریبه، وخدمت واحترام جنیان به اهل بیت (ع) استادشیخ سلطان مرتضی میرزایی
 ✅در باطن عالم، اموراتی بس عجیب در جریان است که هرکس را به درکش راه نمی‌دهند و خود حضرات اطهار، دافعه ای برای عدم ورود نا اهل به این خطه و کنوزالاسرار ایجاد و بدیعی می‌شوند در این حیث از آثار خلقت‼️
برای ارتباط مستقیم بااستادشیخ سلطان مرتضی میرزایی کلیک کنید

شهادت بی‌رحمانه، پر غرض و مظلومانه حضرت روح القدس، زهرای محدثه را خدمت اول شخص عالم؛ حضرت حجت علیه السلام تعزیت عرض کرده و با اجازتی، نکاتی از پرده مودت را تقدیم حضار می نمایم.

از موثرات ارتباط گیری با پریان، احترام ویژه و جمیع مشاعر قلبی در مناقب و فضائل زهرای بتول، حضرت حانیه ی طاهره میباشد. همانطور که؛ ارتباط باطنی و احترام به حضرت سیدالشهدا علیه السلام برای ارتباط با پنج طایفه اجانین اصیل شیعه بسیار موثر است‼️

ارتباط باطنی با نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز، برای تسخیرات مهم بوده و محبت باطنی به مولی الموحدین؛ امیرالمومنین علیه السلام بعنوان شاهراهی برای ارتباط با موجودات روحانی ناری_نوری، حتی بالاتر موثر است و نکاتی از این قبیل که در این رشحه گنجایش کلام ندارد‼️ چراکه فی المثل حتی شئونی از دو بانوی بزرگوار، حضرت زینب سلام الله علیها وایضا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها؛ در عالم باطن و این موجودات وجود دارد که بازهم عجیب و جالب است. و آن اهم اینکه بدانید دیوان بادی به شدت از این دو بانوی بزرگوار می هراسند‼️

این دو بانوی بزرگوار در زمان حیاتشان، اعمالی را در عالم این موجودات به سر منزل رساندند که حاصل این خبر است. عملی در حد شهادت ایشان به دست کابالیست های همدان و ساوه‼️ عجیب آنکه، حضرت فاطمه معصومه باید جایی دفن شوند که طهمورث دیوبند بنا نهاده‼️
از نمونه های دیگر این شئون باطنی، آگاه باشید که جفر بدون ارتباط باطنی با امام جعفر صادق علیه السلام؛ و کیمیا بدون ارتباط باطنی با امام رضا علیه السلام نیز میسر نیست‼️ ولیکن تمام آنچه هست و نیست،جامع آن در وجود ذی جود حضرت حجت یافت میشود‼️ منتهاالامر؛ ارتباط باطنی با ایشان بسیار سنگین و سخت است زیرا قدرتمندترین شخص در تاریخ کل خلقت ایشان هستند. اما نکته جالب اینجاست که ارتباط قلبی و احترام ویژه به مادرشان؛ حضرت زهرای حوریه، توجه همه این انوار الهی را به همراه دارد‼️ از نبی مکرم تا حضرت صاحب الزمان.

کنزالاسرار

نقش جن‌ها در یاری‌کردن امام زمان(عج)استادسلطان مرتضی میرزایی

هیچ یک از اهل بیت(ع) به فرشتگان و جنیان اجازه شرکت در جهاد و یا دفاع را نمی‌داده‌اند؛ اجنه اززبان استادسلطان مرتضی میرزایی
و در زمان ایشان، هم فرشتگان و هم جنیان اجازه می‌یابند که به جهاد با مخالفان بپردازند اما حضرت حجت(عج) از این قاعده مستثنی هستند


 مفهوم «ظهور» مفهومی است اجتماعی و نشانگر تحول فرد و جامعه در آن دوران. بر این اساس می‌توان این مفهوم را مفهومی کاربردی و نه نظریه پردازانه دانست. از این رو، کمترین مباحث این گفتار پیرامون مباحثی است که از ارزش اجتماعی کافی برخوردار نیستند. در ادامه به پاسخ آیت‌الله محمدعلی ناصری استاد اخلاق و مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج) درباره برخی ویژگی‌های حضرت مهدی(عج) اشاره می‌شود که این مباحث توسط مجید هادی‌زاده به رشته تحریر در آمده است *ظهور مصحف امیرالمؤمنین(ع) به وسیله امام عصر(عج) می‌دانیم که پس از فاجعه رحلت پیامبر اکرم(ص) که عالم هستی هنوز داغدار آن است، امیرالمؤمنین(ع) نخست به جمع و ترتیب قرآن کریم به همراه اشاره به تفسیر آیات، شأن نزول آنان، تبیین مکی و مدنی و لیلی و نهاری بودن آنان و ... پرداختند؛ آن گاه رداء بر قامت خود گرفتند و از منزل خارج شدند، آن حضرت، آن مصحف شریف را بر در مسجد پیامبر بر اصحاب و دیگر مردمان نمودند، اما آنان به تحریک گروهی خاص از پذیرش آن سرباز زدند و آن حضرت نیز با اشاره به اینکه دیگر هرگز آن را نخواهند دید، آن کتاب ارجمند را به منزل باز گردانیدند. در اینکه متن آن مصحف با متن مصحف فعلی موجود در جهان اسلام یکسان است و قرآن کریم از هر گونه تحریف به دور بوده است؛ هیچ تردیدی نیست، چه اقسام تحریف از تحریف به حذف، تحریف به تبدیل و تحریف به زیاده، در قرآن کریم راه ندارد؛ و آنچه امروزه به عنوان قرآن کریم به دست ما است، بنا بر حفظ الهی همان قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است که بدون کوچکترین دگرگونی - ولو در حد یک حرف - به دست ما رسیده است. مصحف امیرالمؤمنین(ع) اما گذشته از متن وحی، تفسیر و تأویل آن را نیز به همراه خود داشته است. این مصحف هم اکنون به همراه حضرت حجت(عج) است و به وسیله ایشان در زمان ظهور آشکار خواهد شد. از این رو مصاحبت دائمی با قرآن کریمی که به تدوین اول‌الاوصیاء فراهم شده را می‌توان از خصائص خاتم‌الاوصیاء دانست. * ندایی که دائماً مردم را به آن حضرت می‌خواند یکی دیگر از ویژگی‌های آن حضرت آن است که ابری سفید دائماً بر سر آن حضرت سایه می‌گسترد، مأموریت الهی این ابر، دائمی است و هیچ گاه پروانه آن ابر از سر شمع وجود مبارک ایشان کنار نمی‌رود، هر چند وجود این ابر و سایه گستری آن برای دیگر معصومان نیز گزارش شده، اما آنچه در شمار ویژگی‌های ایشان است، آن است که منادی‌ای دائماً از میان آن ابر ندا می‌کند که: «ای مردم! آگاه باشید آن کسی که می‌آید و دنیا را از عدل و داد پر می‌کند، وجود مقدس حضرت مهدی(عج) است». آن گونه که از متن احادیث اهل بیت(ع) بر می‌آید، این منادی تنها برای وجود ایشان چنین در تکاپو است و برای دیگر اهل بیت، چنین اعلام دمادمی نداشته است. *حضرت به ملائکه و جنیان اجازه جهاد می‌دهند می‌دانیم که حوزه ولایت اهل بیت(ع)، تمامی عالم امکان - از عالم مجردات محض تا عالم ماده صرف - را در بر گرفته است. از این رو است که هر یک از صاحبان عصمت کبری و نیز پیامبران پنجگانه اولوالعزم، نه تنها بر عالم انسانی که بر تمامی عوالم، ولایت داشته‌اند و تمامی موجودات تکویناً در خدمت ایشان بوده‌اند. گذشته از این اما، هیچ یک از اینان به فرشتگان و جنیان و دیگر موجودات غیرانسانی اجازه شرکت در جهاد و یا دفاع را نمی‌داده‌اند؛ چه بنا بر سنت الهی برای آزمایش انسان‌ها تنها اینان می‌بایست در جنگ‌ها حاضر می‌شده‌اند تا دو صف یاران حق و باطل به خوبی نمایان شود. در این میان جنگ بدر - که بنا بر نص صریح قرآن کریم، آوردگاه مبارزه فرشتگان با کفار بود، و در آن فرشتگان مستقیماً مأذون به یاری پیامبر اکرم(ص) بودند - موردی استثنایی است. حضرت حجت(عج) اما، از این قاعده مستثنی هستند، چه در زمان ایشان، هم فرشتگان و هم جنیان به یاری اسلام خواهند شتافت و از سوی ایشان اجازه می‌یابند که به جهاد با مخالفان بپردازند. این در حالی است که می‌دانیم در واقعه جانسوز کربلا نیز، حضرت سیدالشهداء(ع) به هیچ یک از یاران غیرانسانی‌اشان اجازه شرکت در جنگ را ندادند؛ هر چند بنا بر آنچه منقول است،‌فرشتگان و جنیان به یاری ایشان در آن واقعه هولناک شتافته بودند. *عدم تصرف زمان در حضرت حجت(عج) هر چند درباره عدم تصرف زمان و عدم گذر آن بر وجود مبارک حضرت حجت(عج) در اینجا همین اندازه اشاره می‌کنیم که آن حضرت، از حیطه زمان خارج هستند و لذا زمان نمی‌تواند در وجود مبارک ایشان اثر گذارد و در آن تصرف کند، از این روست که بنا بر مشهور، سن ایشان به هنگام ظهور میان سی و پنج تا چهل سال خواهد بود. کسانی نیز که هم اکنون - که بیش از یکهزار و یکصد و هفتاد سال بر عمر آن خلاصه وجود می‌گذارد - به شرف زیارت ایشان نائل شده‌اند، به اتفاق آن حضرت را با چهره‌ای جوان که نزدیک به چهل ساله می‌نماید زیارت کرده‌‌اند. این ویژگی، تنها خاص ایشان است و حتی انبیاء عظام الهی(ع) نیز در آن با ایشان شرکت نداشته‌اند.

استادشیخ سلطان مرتضی میرزایی وطی الارض، واجنه

طیالارض دربرخی مکاتب عرفان

اجنه اززبان استادسلطان مرتضی میرزایی
برای واردشدن به قسمت جن وموکل استادبرروی متن پایین کیک کنید
اجنه وموکل جن اززبان استادمرتضی میرزایی


طی‌الارض یا طیرالارض در برخی مکاتب عرفان از جمله در تصوف و کابالا به نوعی دورنوردی گفته می‌شود که در آن فاعل با اتکا به اراده خویش بدون حرکت در مکان منتقل می‌شود. بسیاری از صاحبنظران در اسلام، طی‌الارض را ریشه در آیات ۳۸–۴۰ از نمل می‌دانند: ۳۸: سلیمان گفت: «ای بزرگان، کدام یک از شما می‌توانید تخت او (ملکه سبا) را برای من بیاورید، قبل از اینکه آنها به عنوان تسلیم شدگان به اینجا برسند.» ۳۹: یک عفریت از جن‌ها گفت: «من می‌توانم قبل از اینکه تو بایستی، آن را نزد تو بیاورم. من قدرت کافی برای انجام این کار را دارم.» ۴۰: آن کسی که از کتاب علم داشت گفت: «من می‌توانم تا چشم برهم زنی آن را نزد تو بیاورم.» هنگامی که او (سلیمان) آن را جلوی خود مستقر دید گفت: «این رحمتی است از جانب پروردگار من، که با آن من را امتحان می‌کند، تا نشان دهد که من سپاس‌گزار هستم یا ناسپاس. هر کسی که سپاس‌گزار باشد به نفع خود سپاس‌گزار است و اگر کسی ناسپاس شود، پس پروردگار من به او نیازی ندارد، محترم‌ترین.» در این آیات اعتقاد بر این است که شخص در آیه سوم همان آصف ابن برخیا است، که مقام پیامبری نداشت. حدیثی از جعفر صادق انتقال تخت ملکه سبا را توسط آصف با «طی‌الارض» بیان کرده‌است[۲] و حدیث دیگری از محمد باقر قدرت آصف بن برخیا را به دانش وی از اسامی خداوند نسبت می‌دهد: اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می‌دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر سازد و ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را می‌دانیم. یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.[۳] همچنین در سوره اسرا نیز به طی‌الارض اشاره ای شده: ۱:پاک و منزه است کسی که شبی بنده‌اش (محمد) را از مسجد الحرام به مسجد الاقصا که پیرامونش را برکت بخشیدیم، سیر داد تا به او نمونه‌هایی از آیات خویش را نشان دهیم؛ اوست که شنوا و بینا است.

خانه امت محمدرسول الله (ص) 

اجنه وزعفرجنی وکربلااززبان استادشیخ سلطان میرزایی

داستان زعفر جنی(پادشاه و سلطان تمام جنهای عالم)



برای مشاهده جن موکل استادشیخ سلطان مرتضی همین متن  راکلیک کنید
اینجا داستان زندگی زعفر, آزاده ای از طایفه جن رو می خونید, که عشق به خدا و اهل بیت زندگیش رو عوض کرد و به جای پادشاهی و سلطه به طایفه های جن, محبی اهل بیت رو اختیار کرد, چه بی قرار در عشق به خدا و اهل بیت بود و چه مصیبت بزرگی بهش وارد شد وقتی سر آقا و مولای خودش رو بالای نیزه ها دید ,
زعفر چه با وفا بود و چه نیکو جایگاهی پیدا کرد. زهد , راستویی و عشق رو سرلوحه کار خودش قرار داد و تو ایمان و صبر و پایداری از خیلی از انسانها جلوتر رفت , پس بار الها , رحمتت را بر او بیفزای , نسلش را با دین و عشق خود آمیخته و پایدار فرما و محبی اهل بیت را نصیب فرزندانش گردان و او را در جوار رحمت و عنایت خود آرام و با دوستاران و صالحان درگاهت محشور فرما.. آمین یا رب العالمین .. وقتی که خاتم انبیا و موکب همایون, حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) از جنگ (سکاسک و سکون) با فتح و با خوشحالی و با غنائم مفصل مراجعت نمودند, به زمین شورزار و بی آب و علفی رسیدند که در آن صحرا , صدایی جز عفاریت جنیان و فریاد غولان بیابان شنیده نمی شد. سپاه پیغمبر از شدت گرما و حرارت چشمانشان تار شده بود پس به خدمت حضرت پناه بردند. حضرت فرمود : آیا کسی از شما این منطقه را می شناسد؟ شخصی به نام (عمر ابن امیه ضمری) به خدمت حضرت عرضه داشت: یا رسوال الله! من کاملا این وادی را می شناسم و مکرر با اسبان راهوار از این منطقه عبور کردم , در این بیابان هیچ پناهگاهی وجود ندارد و هیچ لشگری به این صحرا نیامده جز آنکه صدمات طاقت فرسا نصیبشان گردید , زیرا این مکان مقام جنیان متمرد و مسکن شیاطین و محل عبور و مرور ابلیس می باشد. این وادی را ((کثیب ازرق)) می نامند , بیابانی است بسیار خوفناک , مسلمانان وقتی که مطلع شدند بیشتر روی به حضرت آوردند و راه نجات از آن منطقه را تقاضا نمودند. پیامبر اکرم فرمود : آیا کسی هست که نشانی از آب دهد و من برای او در حضور الهی ضامن بهشت شوم ؟ باز ((عمر ابن امیه)) عرض کرد : یا رسوال الله! در این بیابان چاهی است که آن را ((بثر ذات العلم )) می نامند , آبش سردتر از برف است. اما , احدی قادر نیست از آن استفاده کند! زیرا آن چاه محل اجتماع جن و عفریت هاست که آنها بر سلیمان ابن داود (ع) تمرد کردند, و مردم را از آن آب منع می کنند, سواری در آنجا منزل نمی کند مگر آنکه او را هلاک می کنند و لشگری به آنجا وارد نمی شود مگر آنکه اکثر آنها را می سوزانند. نقل کرده اند که : ((تبع یمانی)) در این وادی منزل کرد که ده هزار نفر از سواران او را سوزاندند, ((رهام ابن فارس)) , پیاده شد و جمع کثیری از لشکر او تلف شدند, ((سعد ابن برزق)) لشگر کشید و بیست هزار از سواران او از بین رفتند و هم اکنون نیز کله های قربانیان, مثل تخم شتر مرغ در اطراف چاه پراکنده است. حضرت فرمود : (( لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم و افوض امری الی الله )) بعد امر فرمود, مسلمانان پیاده شوند و خیمه ها را برپا نمودند, حرارت زمین و هوا دقیقه به دقیقه بیشتر می شد , لشگر همه به آب احتیاج مبرم داشتند , حضرت در بین لشگر با صدای بلند می فرمود : ای معاشر مسلمین کیست از شما بر سر آن چاه برود و از برای ما خبری بیاورد تا من پیش خدا بهشت را برای او ضمانت کنم. پس ((ابوالعاص ابن ربیع)) که برادر رضاعی حضرت پیامبر بود , عرض کرد : یا رسول الله ! این افتخار را به من مرحمت کن , زیرا یک مرتبه دیگر هم من به همراه جمع کثیری بر سر این چاه رفته بودیم, چون بر سر چاه رسیدیم عفریتی عظیم از چاه نمودار شد هر کس از ما که اسب تندر داشت نجات یافت , مابقی هلاک شدند, اما یا رسول الله! من آنروز هنوز به اسلام مشرف نشده بودم, الحمدلله خداوند ما را به وجود مسعود شما هدایت فرمود و از برکت دین مقدس اسلام امیدوارم آسیبی به من نرسد. حضرت دعای خیر در حق ((ابوالعاص)) فرمود و اجازه رفتن داد و ده نفر از شجاعان و دلیران برجسته سپاه را همراه ((ابوالعاص)) فرستادند, همه اینها با تجهیزات کامل روانه شدند, وقتی که به نزدیک چاه رسیدند, ناگاه عفریتی از میان چاه, مانند نخله سیاه , تنوره کشان یر به آسمان کشید, چشمها مانند طشت پر از آتش و دهانش را مانند غار افراسیاب گشوده و شعله آتش به جای نفس از دهان او بیرون می آمد, در آن وقت تمام بیابان را آتش و دود احاطه کرد, مانند رعد قاصف سیحه بر می کشید و زمین از هیبت لرزه او به لرزه در آمد که در آن لحظه مسلمانان خواستند فرار کنند که ((ابوالعاص ابن ربیع)) فریاد بر آورد که ((یا اخوانی , من الموت تهربون ؟)) یعنی ((ای برادران , آیا از مرگ فرار می کنید؟)) در جای خود بایستید و مرا با این عفریت تنها بگذارید از بر او ظفر یافتم مقصود حاصل است والا سلامم را به رسول خدا برسانید .. پس ابوالعاص , شمشیر بر کشید و قدم جرات پیش نهاد. آن عفریت فریاد کشید: کیستید و برای چه آمده اید ؟ آیا نمی دانید در این مکان پادشاهان جن و متمردان عفاریت جمعند که همه آنها از فرمان سلیمان (ع) سرکشی کرده و از گردنکشان و دلیرانند !!! ابوالعاص فریاد کشید: ما بزرگان مکه و حرمیم معدن جود و صاحب کرمیم دوستان خدای رحمانیم امتان رسول و سبحانیم سرور انبیا و تاج امم روشنی بخش جمله عالم گفته ما را محمد (ص) عربی سفته دری ز لعل تشنه لبی آب از چاه جنیان آریم جان جنی ز تن برون آریم یاران گفتند: کلام ابوالعاص, تمام نشده بود که دیدیم عفریت صیحه ای از جگر کشید و خود را بر روی ابوالعاص انداخت, ابوالعاص را مانند گنجشک در چنگال باز دیدیم, فقط صدای وی را می شنیدیم که می گفت: ((بلغوا سلامی علی رسوال الله)) یعنی ((یاران! سلامم را به رسوال خدا برسانید)) ما از ترس فرار کردیم, بعد دیدیم آن عفریت به چاه رفت. برگشتیم و جنازه ((ابوالعاص)) را که مثل ذغال سیاه شده بود در سر چاه دیدیم , بر سر جنازه نشسته, گریه نمودیم. در همین حال از میان چاه غلغله و هیاهو بلند شد, گروه گروه صورتهای عجیب و غریب بیرون می آمد , ما همه پا به فرار گذاشتیم و به حضور پیامبر اکرم رسیدیم . دیدیم که جبرئیل خبر شهادت ((ابوالعاص)) را به پیامبر رسانده و آن بزرگوار گریه می کند. بعد فرمود : به آن خدایی که روح محمد در قبضه قدرت اوست, الان روح ابوالعاص, در حوصله مرغ سبزی است که در بهشت می خرامد, اصحاب هم آرزو می کردند که کاش ما به جای ابوالعاص بودیم. در آن زمان, حضرت امیر المومنین برای ماموریت مهمی از لشگر عقب مانده بود وقتی که رسید , ((عمر ابن امیه ضمری)) به استقبال آن حضرت شتافت و جریان شهادت ابوالعاص را به را به حضرت تسلیت گفت , اشک از چشم مبارکش جاری شد و بعد به حضور پیامبر اکرم رسید و آن مصیبت را گرامی داشت , پیامبر فرمود : فعلا ابوالعاص , با بدن سوخته در کنار ((بئر العلم)) افتاده است و خاکهای بیابان بر روی او می ریزد حضرت امیر عرض کرد : چاکران اگر کم شوند چه غم از سر تو مباد, مویی کم شود قربانت گردم فکری برای مسلمانان دیگر بفرمائید تا از تشنگی هلاک نشوند , آیا اذن می دهید که من بروم و از چاه ((ذات العلم)) آب بیاورم ؟ چون جبرئیل از طرف خداوند به پیامبر اطلاع داده بود که این طلسم باید به دست علی شکسته شود. لذا پیامبر فرمود : یا ابالحسن: برو به سوی آن چاه که خدای تعالی , حافظ و ناصر تو است و لکن باید با تو جماعتی هم باشند, مخصوصا آنها که با ابوالعاص بودند. بعد حضرت پیامبر (ص) , علم نصرت را با دست مبارک خود به حضرت علی (ع) داد و آن حضرت را مشایعت کرده و دستهای مبارک را به آسمان بلند نموده و دعا کرد و بر گشت . امام (ع) می رفت و یاران ملازم رکابش بودند, وقتی که از لشگرگاه دور شد پرچم را با دست مبارک باز کرده و همه یاران را در زیر آن قرار داد و رجزی می خواند تقربا با این مضمون : ((رسول خدا با دست مبارک پرچم پر افتخار اسلام رابه من عطا کرد و امر فرمود تا با هر کافر و متمرد مقاتله کنم تا در مقابل دستور الهی و رسالت پیامبر , سر فرود آرد , منم علی ابن ابی طالب , منم این عم رسول خدا, منم ناصر دین خداوند)). وقتی که به نزدیک چاه رسیدند دستور داد یاران قرآن بخوانند و خود حضرت آیه مبارکه : ((قد جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)) را می خوانند. یعنی ((حق آمد و باطل از بین رفت)). عمر ابن امیه, می گوید : از صدای رعد آسای امیرالمومنین , زمین به لرزه در آمده بود , ناگاه عفریتی که قاتل ابوالعاص, بود سر از چاه بیرون آورد : گفت کیستید ؟ آیا ندانستید که کسی به اینجا قدم ننهاده مگر آنکه هلاک شده ؟ این سرهای انسانی را در کنار چاه نمی بینید؟ چرا عبرت نمی گیرید!؟ امیر المومنین (ع), نهیب زد و نعره کشید : ای شیطان مردود و ای جن مرطود, منم هلاک کننده دلیران, منم متفرق کننده لشگرها, منم مظهر العجایت, منم علی ابن ابیطالب , منم پسر عم مصطفی. چون آن عفریت این کلمات را شنید بر امام حمله کرد می خواست کاری که با ابوالعاص, کرده بود با آن حضرت نیر انجام دهد. راوی گوید : دیدم حضرت مبادرت نمود و با ذوالفقار یک ضربت هاشمیه بر او زد, ما گمان کردیم آسمان به زمین آمد ناگاه دیدیم آن عفریت مثل دو قطعه کوه در چاه افتاد, امام رو به یاران فرمود:((هلموا الی بالقرب و الروایا))((یعنی : مشکها را پیش آرید)) (( قیس ابن سعد عباده)) گوید : به آن خدایی که ما را آفرید, وقتی که آن مشکها را آوردیم , دیدیم از غیرت اسد اللهی حضرت , غضب بر چهره اش ظاهر گشته که زهره شیر از دیدن آن آب می شود. در این وقت صورتهای مختلف و صداهای بلند از چاه برخواست , عفاریت اجنه, بیرون آمدند و آتش می پراکندند , دهانه چاه مانند نیران شده بود که شهاب فوران می کرد , تمام بیابان را دود فرا گرفت , در میان دود, صورتهای سیاه جن و شیاطین نمایان بود , از هیبت و رعب نزدیک بود روح از بدن ما بیرون آید. امیر مومنان با صدای بلند فریاد زد:((یا معشر الجن و الشیاطین)), آیا بر ولی خدا سرکشی می کنید و با صورتهای گوناگون ما را می ترسانید, خداوند به شما فرموده به این صورت درآیید و با من ستیز کنید, یا به خدا افترا می بندید ؟, اکنون من که ولی و قادر ذوالمن هستم , شما را به آتش شمشیر خود می سوزانم. پس آن بزرگوار شروع کرد به خواندن آیاتی از قرآن کریم. ((قیس ابن سعد)) می گوید: به خدا قسم , حضرت آنقدر از عزائم و سوره های محترقات و قارعات و محکمات قرانیه, قرائت کرد و به صورت آنها دمید, دیدم کم کم دودها و شراره ها و صورتها و صوتها معدوم شد, پس حضرت مرا را پیش طلبید بر سر چاه آمدیم, دلو ریسمان به دست مبارک گرفت و در چاه افکند, هنوز به وسط چاه نرسیده بود که ریسمان را قطع کردند و دلو خالی را بیرن انداختند , غضب از سیمای حیدر کرار آشکار شد و سر میان چاه کرده , فرمود : ای جنی که ریسمان دلو , ولی الله را بریدی و بیرون انداختی , خود بیرون بیا تا سزای عمل خود را ببینی, ناگاه عفریتی چون کوه , با صورت عبوس و چشمهای برافروخته از چاه بیرون آمد. امام فرصت نداد که حمله کند, با صاعقه آتشبار چنان بر کمرش زد که آن چنار تناور را به دو نیم ساخت, و دلو دیگر را به چاه انداخت و به
صورت بلند این رجز را به گوش جنیان رساند : انا علی انزع البطین اخرب هامات العدی بالسیف ان تقطع الدلو لنا ثانیا اخربکم ضربا بغیر حیف از قعر چاه, جواب حضرت را با گستاخی می دادند, باز حضرت دلو را به چاه افکند , همین که به آب رسید, طناب را قطع نموده و دلو را بیرون انداختند. امام علیه اسلام فرمود : ای شیاطین و جن, هر یک از شما که دلو را قطع نموده است باید به مبارزه بیرون آید, پس کسی بیرون نیامد. در همین حال عفریتی از میان چاه فریاد زد: ای صاحب دلو عظیم الشان, که خود را از آل عدنان می شماری, اگر راست می گویی, ما که دلو تو را بیرون انداختیم, تو هم خود را به چاه بینداز, ((و لاح الغضب فی وجه علی بن ابی طالب)), غضب از سیمای مبارک علی نمایان شد فرمود ای گروه جن و شیاطین , آیا علی را از آمدن به میان چاه می ترسانید, پس آماده باشید که با ذوالفقار دو سر آمدم و رو به یاران کرد و فرمود : مرا به چاه فرو برید, مسلمانان به التجا و ناله در آمدند و عرض کردند : یا مولا, می خواهی خود را به دهان مرگ بیندازی, این چاه پایان ندارد, تو اینجا هلاک خواهی شد, ما جواب رسول خدا را چه بدهیم ؟ و به صورت حسنین چطور نگاه کنیم ؟ حضرت فرمود : شما را به حق رسول الله قسم می دهم که مرا به چاه فرو برید وگرنه خود را به چاه خواهم انداخت, اصحاب دیدند کلام حضرت قابل تغییر نیست و چاره ندارند, ریسمان به کمر حضرت بستند و وارد چاه کردند. ((قیس ابن سعد)), گوید : هنوز به وسط چاه نرسیده بود, ریسمان حیدر کرار را بریدند , آن حضرت را سرنگون کردند, ما چون چنین دیدیم صدای ناله ما بلند شد به اینکه : آه, پیامبر خدا مبتلا به غم شد و حسنین یتیم شدند, به سر و سینه زدیم گوش دادیم که صدایی از حضرت بشنویم, جز ولوله شیاطین و بانگ عفاریت و صدای اجنه چیزی به گوش نمی آمد, یقین به نابودی امیر المومنین نمودیم. در این اثنا صدای رعد آسای امیر المومنین از چاه به گوش ما رسید که می فرمود: (( الله اکبر , جاء الحق وزهق الباطل )), بعد صداهایی می شنیدیم که می گفتند : ای پسر ابی طالب, امان بده ما را, صدای آن حضرت به گوش می رسید که: قسم به خدا برای شما نزد من امان نیست , تا اینکه به اخلاص بگوئید : (( لا اله الا الله , محمد رسوال الله )), و عهد و میثاق را با من محکم نمائید که بعد از این هر کس بر سر این چاه وارد شد که آب ببرد , مانع نشوید. در همین حال پیامبر اکرم (ص), نگران بود, جبرئیل وارد شد , سلام خدا را رساند و عرض کرد : خداوند می فرماید نگران نباش ما با چندین هزار ملائکه به حمایت و نصرت و حراست, پسر عمت علی (ع), اقدام کرده ایم اگر می خواهید بر سر چاه تشریف ببرید, مانعی نیست. حضرت فورا سوار شدند و با اصحاب به سوی چاه حرکت کردند, لکن از شوق گریه می کرد. (( قیس ابن سعد )) می گوید : ما که حیران, سر چاه مانده بودیم, دیدیم پیامبر اکرم تشریف می آورند لکن از چشمهای مبارک اشک می ریزد, ما وحشت کردیم که مبادا به امیر المومنین صدمه ای رسیده باشد, این منظره باعث شد ما همه به گریه افتادیم, پیامبر با همین وضع به دهنه چاه رسید در حالی که دود و شراره آنجا را فرار گرفته بود و صداهای مختلف باز شنیده می شد, جبرئیل نازل شد, عرض کرد: قربانت گردم, جزع مکن, خداوند می خواست فتح این چاه و قتل متمردان جن و شیاطین با دست نازنین علی انجام گیرد و این قضیه تا قیامت به نام مقدس وی باشد, والا خدای تعالی را ملکی است که در آن واحد تمام این گروه را قبض روح می کند اگر می خواهید, بخوانید علی را تا جواب بدهد به شما ... پیامبر به صدای بلند فرمود: یا علی! حضرت امیر از قعر چاه جواب داد: لبیک لبیک یا رسول الله! ناگاه دیدم علی بر سر چاه آمد و به قدمهای پیامبر افتاد, رسول خدا پیشانی حضرت علی را بوسید و فرمود: یا علی من خبر دهم که تو در چاه چه کردی, یا خود شما می گویی؟ امیر المومنین عرض کرد: یا رسول الله! چیزی بر شما مخفی نیست, شما بفرمائید. از آن درج گوهر تکلم خوش است وز آن غنچه تر تبسم خوش است قیس, گوید : ما غرق تعجب بودیم از این دو بزرگوار, جنگ امیر المومنین و رشادتهای او, و علم پیامبر که هر چه در زیر زمین پیش آمده بود خبر می داد. پیامبر هر چه خبر می داد, علی (ع), تصدیق می کرد. حضرت فرمود: علی بیست هزار عفریت را از دم تیغ گذرانیدی, مابقی جنیان امان خواستند, تو گفتی : امان نیست مگر برای اهل ایمان, از روی صدق و اخلاص بگوئید : (( لا اله الا الله , محمد رسول الله , علی ولی الله )), و با من عهد کنید که کسی را از این چاه ممانعت نکنید, آنها قبول کردند و بیست و چهار هزار قبیله, طوایف جن مسلمان شدند و ایمان به خدا آوردند. چون تو سلطان آنها را کشته بودی, پسر آنها چون مسلمان شده بود تاج شاهی را بر سر او گذاشتی و نام او را (( زعفر )) نهادی و به جای پدر بر تخت نشاندی, حدود و شرایع دین را به آنها یاد دادی و بیرون آمدی, عرض کرد : بلی یا رسول الله, چنین است, سپس پیامبر اکرم دستور داد سپاه آمدند در نزدیکی چاه رحل اقامت انداختند و از آب آن چاه سیراب شدند و مرکبها را سیراب کردند و یک شبانه روز در آن مکان بسر بردند و فردای آن روز به سوی مدینه حرکت کردند.. از این ماجرا چهل سال و اندی گذشت , زعفر زاهد, در بئر العلم, بساط نشاط گسترده و مجلس عیش و عروسی برای خود فراهم آورد و سلاطین جن و پری را دعوت کرده بود , ناگاه شنید از زیر تخت خود صدای گریه بلند است , گریه کننده دو نفر جنی بودند که بسیار حزین و سوزناک می گریستند , زعفر گفت: این چه وقت گریه است در هنگاه سرور و نشاط من ؟ شما چرا گریه می کنید ؟ گفتند ای امیر : چون تو ما را مامور کردی که به جهت امری به شهری برویم, موقع رفتن عبور ما به ((شط فرات)) افتاد که عرب آن را قاضریه و نینوا می خوانند. دیدیم در آن صحرا, لشگر بزرگی است که مستعد قتال هستند, برای اطلاع وارد بیابان شدیم, دیدیم در میان معرکه و میدان جنگ, حسین ابن علی, یعنی پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرده, یکه و تنها ایستاده است تمام یاران و اعوان و انصارش کشته شده, خود آن حضرت به نیزه بی کسی تکیه نموده, دم به دم نظر به راست و چپ می اندازد و گاهی می فرماید: ((هل من ناصر ینصرنی)), آیا هست یاری کننده ای که مرا یاری کند و شنیدیم که اهل بیت و عیال او, صدای العطش به آسمان بلند کرده بودند, چون این واقعه را دیدیم, هر چه زودتر خود را به بئر العلم, رساندیم, تا تو را از ماجرا باخبر سازیم, اگر ادعای مسلمانی می کنی, قد مردانگی علم کن که الان پسر پیامبر را نامسلمانان می کشند. زعفر تا این سخنان را شنید محزون گشت, تاج شاهی را بر زمین زد, لباس دامادی را از تنش در آورد و لباس جنگ پوشید, طوایف جن را با حربه های آتشی برداشت و از بئر العلم روی به کربلا آورد, زعفر نقل کرده : (( وقتی وارد زمین کربلا شدم لشگر چهار فرسخ تا چهار فرسخ را گرفته بود.از زمین تا آسمان صفهایی از اجنه و ملائکه, کروبین, جبرئیل, میکائیل, اسرافیل, هر یکی با چندین هزار ملائکه, و ملک ریاح (فرشته بادها), فرشته دریاها, فرشته کوهها, فرشته عذاب و ..با لشگرشان, منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند بعلاوه, ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر, از آدم تا خاتم, همه صف کشیده مات و متحیر مانده بودند. تمامی موجودات و حقیقت کل اشیاء در کربلا بودند و همگی گریان, چه کربلا و چه غوغایی.. خاتم پیامبران (ص), آغوش خود را گشوده و به امام حسین (ع), می فرمود: (( پسرم! عجله کن! عجله کن! به راستی که مشتاق تو هستم )). حسین بن علی علیه اسلام, یکه و تنها در میان میدان, با زخمها و جراحات فراوان, پیشانی شکسته, با سری مجروح, با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان, ایستاده بود و در هر نفسی که می کشید, از حلقه های زره خون می چکید, اما اصلا توجهی به هیچکدام از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت حضرت برسم .. همانطور که نظاره می کردم و در کار آنحضرت, حیران بودم, ناگاه دیدم آقا ,سر غریبی از نیزه بی کسی بلند کرد, از گوشه چشم نظری به من افکند , اشاره فرمود ((زعفر)) بیا, دیدم همه ملائکه متوجه من شدند. من لشگر خود را عقب نهاده , خودم به حضورش آمده , رکاب بوسیدم, فرمود کجا بودی, عرض کردم: قربانت شوم! در بئر العلم مجلس عیش داشتم به من خبر رسید, بدون درنگ با سی و شش هزار جن به یاری شما آمده ام, حضرت فرمود: ((زعفر)) زحمت کشیدی, شما جن و پری از آدمیزاد باوفاتر هستید, خدا و پیامبر از تو راضی باشد, خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد.. هر چه اصرار کردم اجازه نداد و فرمود : شما آنها را می بینید اما آنها شما را نمی بینند این کار از مروت به دور است. عرض کردم : ما هم به صورت انسان ظاهر می شویم, اگر کشته شدیم شهید می شویم. فرمودند : زعفر , من از زندگی دنیا دل آزرده هستم این خواست خداست و ما باید به لقای حضرت دوست برسیم, اگر من در جای خود بمانم خداوند به وسیله چه کسی این مردم را مورد امتحان قرار دهد و از کردار زشتشان آگاه سازد ؟ به امر آن
  • حضرت مایوسانه برگشتم وقتی به محل خود رسیدیم, بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم, مادرم به من گفت پسرم چه می کنی ؟ کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت برگشته ای ؟ گفتم مادر, پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرد, اینک در کربلا یکه و تنها در مقابل لشگری عظیم از کوفیان است, من رفتم تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود, و چون امر امام واجب بود بازگشتم..مادرم وقتی این سخنان را شنید, بر سر و صورت خود زد و گفت : ای فرزند! تو را عاق می کنم, من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه زهرا (س), چه بگویم؟, زعفر گفت : مادر! خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آن حضرت کنم, ولی ایشان اجازه نفرمود, مادرم گفت : ((بیا برویم من همراهت می آیم و از امام اجازه جهاد می گیرم, مادرم جلو و من و لشگریانم از پشت سرش, دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم)), و هنگاهی که به آنجا رسیدیم از لشگریان کفار, صدای تکبیر شنیدیم و چون نگاه کردیم دیدیم, که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین (علیه السلام ), بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است. مادرم خدمت امام سجاد (علیه اسلام ), رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی آن حضرت اجازه نداد و فرمود: ((در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند)) جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا اینکه حضرت سجاد (علیه اسلام), آنها را مرخص فرمود .. بعد از این واقعه زعفر لباس سیاه تنش می کنه و چنان محزون می شه که به هر چاله ای که می رسیده, به یاد مصیبت امام حسین (ع), آنقدر گریه می کرده که چاله پر از اشک می شده , زعفر آن یار وفادار و محب اهل بیت, ده سال قبل, دار فانی رو وداع گفت و به دیدار حضرت دوست شتافت و بعد از خود فرزندش ((سعفر )) جانشینی لایق برای پدر گشت .. در بسیاری از کشورهای مسلمان برای زعفر مجلس ختم برپا کردند, تو ایران نیز با هشت هزار نفر برایش مجلسی برگزار کردند ..الان هم, بیشتر اوقات هر وقت کسی رو جن می گیره او را به زعفر قسمش می دن تا ولش کنه .. تا بال به بال عشق بستی .. تا هست جهان تو نیز هستی

اجنه اززبان استادسلطان مرتضی میرزایی، وطی الاارض

طی الارض دربرخی مکاتب عرفان
اجنه وموکل جن اززبان استادمرتضی میرزایی


طی‌الارض یا طیرالارض در برخی مکاتب عرفان از جمله در تصوف و کابالا به نوعی دورنوردی گفته می‌شود که در آن فاعل با اتکا به اراده خویش بدون حرکت در مکان منتقل می‌شود. بسیاری از صاحبنظران در اسلام، طی‌الارض را ریشه در آیات ۳۸–۴۰ از نمل می‌دانند: ۳۸: سلیمان گفت: «ای بزرگان، کدام یک از شما می‌توانید تخت او (ملکه سبا) را برای من بیاورید، قبل از اینکه آنها به عنوان تسلیم شدگان به اینجا برسند.» ۳۹: یک عفریت از جن‌ها گفت: «من می‌توانم قبل از اینکه تو بایستی، آن را نزد تو بیاورم. من قدرت کافی برای انجام این کار را دارم.» ۴۰: آن کسی که از کتاب علم داشت گفت: «من می‌توانم تا چشم برهم زنی آن را نزد تو بیاورم.» هنگامی که او (سلیمان) آن را جلوی خود مستقر دید گفت: «این رحمتی است از جانب پروردگار من، که با آن من را امتحان می‌کند، تا نشان دهد که من سپاس‌گزار هستم یا ناسپاس. هر کسی که سپاس‌گزار باشد به نفع خود سپاس‌گزار است و اگر کسی ناسپاس شود، پس پروردگار من به او نیازی ندارد، محترم‌ترین.» در این آیات اعتقاد بر این است که شخص در آیه سوم همان آصف ابن برخیا است، که مقام پیامبری نداشت. حدیثی از جعفر صادق انتقال تخت ملکه سبا را توسط آصف با «طی‌الارض» بیان کرده‌است[۲] و حدیث دیگری از محمد باقر قدرت آصف بن برخیا را به دانش وی از اسامی خداوند نسبت می‌دهد: اسم اعظم خداوند، هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا فقط یکی از آن حروف را می‌دانست که توانست زمین را درهم نوردد و قبل از یک چشم برهم زدن، تخت بلیقس را از سرزمین سبا نزد سلیمان حاضر سازد و ما ائمّه معصومین هفتاد و دو حرف از آن را می‌دانیم. یک حرف را هم خداوند به خودش اختصاص داده و تنها نزد اوست.[۳] همچنین در سوره اسرا نیز به طی‌الارض اشاره ای شده: ۱:پاک و منزه است کسی که شبی بنده‌اش (محمد) را از مسجد الحرام به مسجد الاقصا که پیرامونش را برکت بخشیدیم، سیر داد تا به او نمونه‌هایی از آیات خویش را نشان دهیم؛ اوست که شنوا و بینا است.

خانه امت محمدرسول الله (ص) 

اجنه وجن اززبان استادسلطان مرتضی میرزائی

انواع جن ها واسامیشان  برای اولین باربعدازسالیان سال عمرش اززبان:  راوی
  1. :استاد شیخ سلطان مرتضی میرزائی
لطفاتاآخربخوانید،
اجنه اززبان مرتضی میرزائی
  سلام علیکم:(خلاصه ومختصری از  واقعیت استاد شیخ سلطان  مرتضی میرزائی)
شماره تماس مستقیم  واتساپی بااستادسلطان مرتضی میرزائی
شماره اول باهماهنگی وبرای سوالات وکارهای ارژانسی وبسیارفوری 
  {
09306160450  } 1
۰۹۳۰۴۷۲۶۷۴۵/ 09176234226
۱- واقعیت موکل مرتضی میرزائی
۲-خطرات وخوبیهای موکل
۳-نام طایفه هایی ازجنها
مذهب شیعه دوازده امام
اجنه اززبان مرتضی میرزائی
جن اززبان مرتضی میرزائی
توجه: اول مطلب فقط

درمورد داستان

خوداستادشیخ سلطان

مرتضی میرزایی

وخادم(موکل) شان است

آن هم فقط مختصر،

نامهای جن هادرپایین

همین قسمت است، 


اول ازهمه مقدمه ایی از سری ازاسراراستاد له شیخ سلطان مرتضی میرزائیکه  برای اولین بارکه بعداز سالها عمری به  هیچ انسانی نگفته شده فقط مختصری  درباره اش باکسی هم صحبت نکرد تاهیچ آدمی نترسد وفقط مختصری درمورد ارتباط جنی  بنام عبدلله برای شما بطورخلاصه که فقط متوجه شوید ودیگرسوال پرسیده نشودوعلاقه مندان به چله نشینی وقدرت اجنه بریکسری ازکارها ازکجاست ،وعبدلله چه  شخصیتی ازبرادران دینی وشیعه  ازنوع (جن )هستند سخن بگویم،،،
واول مطلب یک مورددرموردملاهایارمالان که البته این دو موردباهم تفاوتهای بسیاری به اندازه حق وباطل است بگویم،درموردرمالان که کاملا باطل هستند وجادومیکنند  برای مامسلمانها گناه کبیره است وجادوقدرت وکار شیطان است  کاملاردمیکنم ،
واما درموردملاها ،،،بنده ازملاهایی که پول میگیرند برای خوب کردن مریضها حتی یک درصدهم خوشم نمیاد حداقل برای خودم تأیید نمیکنم چون باآیات الهی سروکاردارندوباقدرت الله مریضها خوب میشوندبه واسطه ملا،نه اینکه ملاخودش خوب میکند، وبرای چنین کارهایی نباید پولی ودستمزدی  دریافت  کنند،هرکس این کاررا میکندوحتی قیمت تایین میکند شیاداست وفرصت طلب،
البته عرض کنم صدقه درست است،صدقه اش راباید پرداخت کنند، که مبلغ موردنظراستادبه فقیرمیدهد که بیشتربدست خود ملاآیات نویس بایددادومیدهند تادعا تأثیرکند بربیمارآن هم  به سفارش حضرت محمدص قبل  از نوشتن و قلم زدن بپردازدتااثرکنادیاهمان لحظه که آیات ودعارومیگیری باید پرداخت کنند،که  
(توجه داشته باشید) درموردصدقه اول  استادمیرزائی
صدقه چله نشینی اولشان و آیات نویس چله های اول نامهای اعظم برهرقلمی درنوشتن آیات هریک آیات  یک میلیون وصدوچهارده هزاروپانصدتومان است که اعلام شده و اماکسانی که میخواهند
ازآخرین چله که ازنامهای اعظم است  واین قدرتهافوق العاده که به إذن الله تعالی است ،تمام قدرتهاقدرت الله است وبس، که قدرت عظیم تری داردبانامهای اعظم الله تعالی استفاده میشودکه برای افرادخواصی است که سریعاجواب میبینند،که ( هرقلم دومیلیون و دویست هزارتومان صدقه میباشدبرهرقلم یک صدقه جدابایدپرداخت شودوبایدبابت اون موضوع بایدکاملاازصدقه ازدل وروحش کاملاجداسازد وبگذرد تاخطانشود)

وهمچون درروایتی: •
پیامبراسلام (ص) که به حضرت علی (ع) فرمودند،...
چون درروایتی ،حضرت علی (ع)درحال نوشتن دعایی بودبه شخصی که رسول اکرم(ص) واردشدوآن شخص دعایش راگرفت ورفت ،حضرت محمد(ص) فرمودند یاعلی چراپولی دریافت نکردی ؟حضرت علی(ع) فرمودنداین کاررادرراه خدا انجام دادم نه بخاطردست مزد،!اینجابودکه رسول الله(ص)فرمودنددرست است ولی آن شخص باید صدقه دعایش رابپردازدتادعابراو اثرکند،
شایدبرای شماجای سؤال باشد!که چراحضرت علی(ع) دعانوشت!!درحالی که خودحضرت سر  خداست وکافی بود فقط دست به دعاشودویااراده میکردمشکل آن شخص حل میشد!بله اراده حجت الله اراده خودپروردگاراست ولی همه مردم ازشیعیان مخلص نیستند وهمه معجزه نمیتوانند بکنند وبرای هردردی ومشکلات دردنیا خداوند قرآن فرستاده که خودآیات وطلسم های قرآنی هرکدام معجزه هامیکنند برای خلق که این مورد هم هرکس نمیداند وهرکسی نمیتواند دعابنویسد وعلوم غریبه کارهرانسانی نیست وخیلی ها نیازمندیک دعا وآیه برای شفاگرفتن ویاحل مشکلشان است وهمه مردم هم امام یاپیغمبرنیستند که بااراده کردن شفا بگیرند یامشکلشان حل شود ،این عمل ازامامان وپیامبران برای کسانیست که ازاین قدرت ناتوانند ودرمنده،واین کارآموزشیست برای آنها تادرمشکلاتشان نمانندوحاجت رواشوند ودرمانده نشوند، وملاها درامر روزی برای خودنمیتوانند کاری کنند ،مگردرکنارکاروتلاشش پربرکت شدن رزقش را باآیات شریفه وتوسل به پروردگارانجام گیرد،
ولی برای هرکاردیگر قادرهستند مثل دوستی ومحبت بین مردم وحتی خودشان یادشمنی یامجازات افرادی که برمردم ظلم میکنند ،یاگره انداختن درکاردشمنان ،البته کسانی که دارای موکلی هستند ومخصوصا موکلی قدرتمند وتوانا مثل جنیان که آنها دراین امربسیارتوانمند هستند ویکی ازتوانایی اجنه ها قدرت ماورایی شان است وهم طی الارض بودنشان که فرقی نمیکند کجای دنیا باشد ازکره زمین دریک لحظه میتوانند اگرشرق باشند درغرب ظاهرشوندواگرشمال زمین باشند به سرعت چندلحظه درجنوب میتوانندظاهرشوند،،به همین دلیل  طی الارض هستند، 
خوب درمورداین بحث البته که حکم کردن به جن بادستورات اون بحثی دیگراست که باطلسم باید انجام بگیرد مثلا جنی رامامورکنیم برای انجام کاری درهرمکانی که باشد فرقی نمیکندوالبته که تابه اتمام نرساندخسته نمیشودواز تلاش دست نمیکشد، خیلی هامیشناسم ودیده ام که مشکلشان بادعا حل شده ولی بعدنزد کسی رفته اند درحالی که هیچ مشکلی نداشته اند ملا به اوگفته است که دیگرتمام شد جن رابیرون کردم واین دقیقا یک شرک کامل است به الله تعالی درحالی که قدرت الله اوراشفاداده بوده ازقبل،،، ولی شیاد تلقین اینکه جن یاپریزاد را من بیرون کردم پول دریافت میکند،خوب چرا؟
  چون بااین کارامرارومعاش میکند ونیازدارند به مشتری بیشترواول ازنزدیکان خود شروع میکنند تاتبلیغی شودودهان به دهان بین مردم غریبه نامی بیندازند تابیشترمعرفی شودوتاپول نگیرند کارانجام نمیدهند ولی بنده ازسن نوجوانی وبارفت وآمددرمنزل یکی ازدوستان کودکیم که مادرشان شهرت زیادی دربندرعباس دارد که برادربزرگ دوست من خودش بخاطربی احترامی وبه مسخره گرفتن اجنه دچارجن گرفتگی وآزار جن ها قرارگرفته بود مراهم دیده بودند وبه همراه من همه جا می آمدند ڪه تا سن ۱۴سالگی وقبل از سن بلوغ بامن ارتباط میگرفتن ولی خجالت میکشیدم نزدخانواده حرفی بزنم تااینکه باملایی بنام ملاعلی که بازنشسته کشورافغانستان ودرمحله مازندگی میکردآشنا شدم وبادیدن من وبانگاه اول جن همراه من رادیده بودوبه من گفت من دوست دارم هرروز سری به من ومنزل من بزنی ،تااینکه حدود ۱۰روزی میشود که به منزلش میرفتم به من گفت شبها این اتفاقها یا فلان اتفاقها برتو می افتند؟گفتم بله،گفت این اشخاص جن هستند میفهمیدی؟گفتم بله،گفت به پدرومادرت گفته ایی؟گفتم نه،!گفت توباید ازشراین افراد نجات پیداکنی وفاصله بگیری،گفتم چطور؟گفت بایدمدتی درچله بشینی چون من بااهل منزلم (که چنددخترداشت)   میخواهم بروم به کشورخودم وتوخودت بقیه کارهاروباید انجام بدهی گفتم چطور ؟درموردچله نشینی صحبت کرد ومن گفتم باشه ولی ازخطراتش که چه افرادی راخواهید دید من ترسیدم وگفت اگر ازهفت حصاری که( باآیة الکرسی وسوره یاسین به شکل دایره  کشیده میشه) ووقتی که حمله میکنند به طرفت تاتوبترسی وازدایره بیرون بیایی وفرارکنی تابتوانند بتودست رسی پیداکنند حرف زد من گفتم خوب اون لحظه من باید چکارکنم؟گفت فقط به خداایمانی داشته باش واعتماد کن به آیة الکرسی هیچ کدام به جسد تو(یعنی جسم من)نمیرسند وتادایره بیشتر نمیان آرامترشدم وگفت بدون استاد ممنوعه ازهرهزارملا یکی سالݦ بیرون می آید وبقیه یادیوانه میشوند یا میمیرند،وگفت خودم باید بیایم دنبالت وبالای سرت ونزدیک تو باشم تا کاررا به اتمام برسانیم ،گفتم چقدرباید پول بهت بدهم؟گفت هیچی من تورا دوست دارم توبچه ی مومنی هستی ،وبنده حرفم راکم کنم که روز جمعه شد وگفت موقه اذان مغرب آماده باۺ تابرویم درتپه های کمربندی بندرعباس که قدیم منزلی ساخته نشده بود وزودبه بیابان وکوه های کوچه وتپه های شنی میرسیدیم رفتیم ووضوی کاملی راگرفتین وشروع به آموزش داد که یکی یکی انجام دادم تاموقه قرآن خواندن رسید ودایره راباخواندن آیه ها وسوره ایی که گفتم همزمان باخواندن دایره رابدورمن کشید وشروع به متن احضار کرد،که دراینجا متن احضار رانمینویسم تاهیچ کس وشمابرادر وخواهرعزیزم که هم اکنون این متن رامیخوانی نخوانی چون حتما درحضوراستاد واقعی بایدانجام شود ،وملاعلی احضارراخواند واسپندوکندورک رابرآتشی که ازقبل آماده کرده بود ریخت بلندبلند صدایش رابالاتربرد ومتن مبارک احضاررامیخواند که یکباره دیدم ازجلو یک گروه به شکل حیوان (سگ ،گربه بزرگ،وحیوانات وحشی دیگرباسرعت به طرف من میدوند ومن دستانم رابر زمین گذاشتم وفریادزدم لاحول ولاقوة الابلله والله اکبر تانزدیکی من آمدند ومن ازترس ایستادم ملادادزد بشین سرجات وسریع نشستم تانزدیکم آمدند درحالی که بینشان شکل انسان هم بود ولی صورتشان سفید وذکر چله خودش که مخصوص خودملابود رابرزبان آورد وهمه فرارکردن ودورایستادند وبعضی هاهم فرارکردن ودیگرندیدم وذکری که به من آموزش داده بود (که آن ذکرنام اعظم پروردگاراست )برزبان خودم آوردم که باید آن شب ده هزاربار میگفتم وهی تکرار کردم تااینکه اجنه ها همه یک جا ساکن شدند ویکی یکی ملاخواست تابیایند نزدیک وازآنها پرسید که میفهمی چه کسی مرتضی بن حبیب راآزار رسانده وهمراهش هست گفتند بله خود آن جن اولین کسی بود ازوقتی ما می آمدیم بسوی شمادرمسیر ازجلوما فرارمیکرد که ملاگفت بیارینش گفتند قتمیرراصدابزن که اومیتواند اسیرش کند وبه نزدشما بیاورد که ملااحضارش کرد وازاوخواست وشخصی که آزارم میداد را درحالی که موهایش راگرفته بود وبرزمین میکشاند بسوی ما میاورد تانزدیک شد یکی یکی معرفی کرد تااینکه قسم به الله و قرآن وحضرت سلیمان (ع)یادکردندکه دیگرپیرامون مرتضی بن حبیب نمیگردیم و......وچهل شب این کارراانجام دادیم وهرشب کسان دیگروانواع جن ها ودیوها را باچشم دیدم البته به خاطر نترسیدن شما عزیزان ازشکل ونوع های آنها نمینویسم که تانترسید ...تااینکه چله من وبهمراه چهل روز روزه وخوردن غذاهای مجاز (چون چندین نوع غذارانباید میخوردم مثل یکی ازآنها گوشت بود) وذکرهای نام اعظم پروردگار که بااین نامها وباتوسل به همین نامها وباکمک اهل بیت (ع)ومحمد وآل محمد(ص)ودستورات مخصوص شیعیان حضرت علی بن ابی طالب (ع) عمریست کسانی که موردازیت وآزاراجنه قرامیگیرند مشکلشان را رایگان درحالی که بنده مشکلات فقربسیاری دارم حل میکنم بدون هیچ مبلغ تایین شده ایی....یادم آمد ازروزهای اول چله که ملاعلی کتابی که ازهمان اول قبل ازچله بهم هدیه داده بود وقسمتی ازکتاب راکه نام پادشاه های اجنه وموکلین هرروزهفته ونام دیوهای موکل هرروز هفته وملائکه موکل هرروزنوشته بود را منگنه کرد کتاب رابهم داد وتأکید کرد که این قسمتهارافعلا حق نداری بخوانی من باکنجکاوی منگنه ها را بازکردم ونام پادشاه جن همان روزرابرزبان جاری کردم وآنقدرمشغول برسی کتاب شده بودم که دیگرساعت از نیمه شب گذشته بودوساعت ۳شب بودوتنها نشسته بودم که درزدند وتانگاه کردم شخصی بالباس سفید روشن که ازقسمت صورت خیلی نورزیادی میزدونشسته بودبهم سلام کردمن هم جواب دادم وفقط یک کلمه گفت (توفلان کس هستی؟)که آن نام نام خواهرکوچکترمن بود ،گفتم.. نه .... وازترس قرآن رابرسینه گرفتم ودویدم درخانه ملاعلی وملادررابازکردو نگاهم کردوداستانم تمام نشده بودتوی حرف من آمد وگفت اویکی ازپادشاه های جن مسلمان بوده که خودت صدایش زدی وشامس آوردی که مسلمان بود وگرنه باپای خودت ازمنزل به بیرون میبردت وبه هرکجای دنیا وهرشهری وکشوری که دوست داشت میبردت وخانوادت هم پیدایت نمیکرد وچندماهی نگذشته بود که ملاعلی ازایران رفت ومن شبها اتفاقهایی میدیدم که میترسیدم که به خانواده ام بگویم وآنها مرا دیوانه بدانندچون چندبارگفتم وتوجهی نکردند تااینکه ملایی رابرای درمان خودم یادداده بود برای خودم یاد گرفتم تااینکه ازدواج کردم ازدواج که کردم حتی یک شب بی دردسر نبودم تاصبح جنی برجسمم میآمد ومرابه اختیارخود میگرفت وهیچ مقابله ایی نمیتوانستم بکنم ومرابه بیرون ازمنزل میبردووقتی به همسرم میگفتم ..میگفت توفقط دررخت خواب بودی وتقلا میکردی وناله میکردی تامن تکانت نمیدادم توهمچنان درتقلا بودی تایکی ازشبها بی اختیاردررخت خواب فریادزده بودم برسرهمسرم وبلندشده بودم وبدون اینکه دررابازکنم شیشه درراازجا کنده بودم بامشت ودررا ازجامیخواستم بکنم تااینکه دربازشده بود ومن رفته بودم بیرون ازمنزل وتاصبح برگشته بودم وچشمم به درکه خورد ازخانواده ام پرسیدم که این درچه شده گفتند کارخواهرکوچکترم است وازمن پنهان کردم تااینکه گذشت بعدازچندسال که من صاحب فرزندی شدم ودریکی ازسفرهایم که به مشهد میرفتم دقیقا ساعت ۹شب بود که درمنزل خاله همسرم بودم دوبراره متوجه آمدن همان اجنه ها شدم وبه خاله همسرم اعلام کردم که امشب همچین اتفاقی قراراست بهم بافتد یکی ازشماها باید نزیک من مراقب من باشدکه قبول کردند وپسرخاله من کنارمن خوابید وبه رخت خواب که واردشدم یکی که هیچی ازاوپیدانبود بجز رد پاهای سنگینی که ازخودش بجا میگذاشت روی من ورخت خواب من راه میرفت وهرچه به پسرخاله همسرم میگفتم که همچین اتفاقی رودارم متوجه میشم فکرکنم باورنمیکردتااینکه خودش هم گفت یکی روی رخت خواب من هم راه میره وتاصبح گرفتارهمان شخص بودم تااینکه ساعت هفت صبح همسرم بامن تماس گرفت واحوالم راپرسید ویهوگفت راستی چندسال پیش که توحالت بدشده بود ودراتاق روکندی من وپدرت رفتیم پیش بابابریم(باباابراهیم ){بابابریم که خود موکلی بنام عبدلله داشت واززمان کودکیش بااوبود وازتمام استان هرمزگان وحتی ازشهرهای دیگرنزدش میآمدندوحتی ازخارج از کشور مثل امارات وعمان که خودبابا،،فامیل مادرم میشد وخودش یک داستانی جداگانه دارد رفته بودیم وگفته بود که اجنه ها دارن ازیتش میکنندودعایی بازعفران که خود یک حکمی ونامه ایی بود برای کل اجنه ها داده بود که بیخبردربالشت من قراردهندوازهمان شب دیگربه سراغم نیامدندواین حرفو همسرم بهم گفت که دیشب بچه کوچکم باخیس کردن بالشت من خانمم گفت من بالش رو بازکردم تابشویم این دعا رودیدم وداستانش روبمن گفت ودقیقا همان ساعت۹ شب بودکه من متوجه دوباره اجنه ها شده بودم وبافوت بابا ابراهیم متوجه شدم که ( عبدلله جن) مرتب به نزد من میآمده تایک شب باخوندن احضارودعوت ازعبدلله درمنزل خودم باهاش صحبت کردم که متوجه شدم ازهمان روزاول که باملاعلی آشناشده بودم ونزد باباابراهیم میرفتم عبدلله دنبال من بوده وحتی شب خواستگاری من هم همراهم بوده وحضورداشته وحتی باباهای دیگرهم نمیتوانند اونو مشاهده کنند مگراینکه احضارمخصوص خودش رابگویند وبعنوان مهمان دعوتش کنند ومن هنوز که هنوزه خانواده ام ازاین موضوع خبرندارند


  خوب ازخطرات جن وشخص موکل دار هم بگویم :

اگرجن ها وابستگی کاملی به انسانهایی که باآنها ارتباط دارندوانسانهارادوست وارباب خودمیدانند چندین خطربزرگ دارندیکیش این است که حتی یکنفر،حتی یکنفر غیبتی رادرمورد صاحبانشان بشنوند که میشنوند وکافیست یکنفردرجمعی که سخن ازاربابش برزبان وذهنش بیاوردیاغیبت باشد یاباعث رنجش آن انسان باشدوهمان یکنفرحتی دفاعی نکندوسکوت کنداورا ازیک تارمویش گره ایی میزند که تاعمردارد گرفتارحکم جن میشودوخودش هم بیخبرولی اگرمتاهل باشدوفرزندی داشته باشد بجای اینکه خودش رابزنداول حکم برفرزندش میکند دوم برخودشخص چرا؟ چون نگاه میکنند که آن شخص چه مجازاتی رانمیخواهند بپذیرند که همه سیاه بخت شدن فرزنددلبندشان را نمیخواهند وحاضرهستندبلابرسرخودشان بیاید ولی برسر فرزندشان نیایدچون آرزوی دیرینه آنهارا میابندوباخودمیگویند ومیفهمندکه این شخص پس اگرخودش رامجازات کنیم زیادبیماری یابلاها وآنقدرکه برفرزند غمگین میشوندبرخودشان غمگین نمیشوند پس ادب نمیشوند وبه کاراشتباهشان وظلم درحق صاحب جن را بازبان وغیبت وعمل انجام میدهند که موکل همانجا برفرزندشان مأموری میگذارد تاوقت مشخص شده که کاررایکسره کند ،درحمام،دردستشویی،هنگام خواب و،،،، وبیشتر حکمها چه حکمی است ؟؟ حکم میکند که اگر دخترباشد بختش را میبندد که به هیچ عنوان ازدواج نمیتواند بکند واگر خواستگارهم بیاید بهم میخورد واگر بهم نزند صبرمیکند تاازدواج صورت بگیردوبعدازمدتی نفاق وجنگ بینشان می اندازد تا طلاق بگیردکه بیشتر زجربکشد حتی اگر به ده سال هم طول بکشد صبرمیکند یاوقتی حامله باشد بچه اش رامیکشد یاجنین رادررحم مادرمیکشد ،ویادخترها وپسرهایی هستند که پایان این حکم آنقدرزجرش میدهدودردل وذهن ایندر میگویدفلانکاررابکن یافلان کارراانجام بده که تا باهراشتباه به اوبیشتردست رسی پیداکندوآنقدرمیگوید تنهاراه خودکشی است وانوقت قدرت رامیدانند تااینکه آن شخص بیچاره خودکشی میکند وکاری میکند که ایجادکننده اگر یکنفرباشدوزندگی عاشقانه ایی هم اگرداشته باشد زندگیش راآنقدرسردوبی معنی میکند تا به طلاق برساند حتی اگر ده سال بیست سال هم طول بکشد به هیچ عنوان خسته نمیشود وبراوزودمیگذردچرا؟چون عمراجنه ها ازانسانها خیلی بیشتراست حتی به ۲۰۰۰سال هم عمرمیکنندوهستند پادشاه ها وطایفه جن بسیار نفراتی دارندکه عمرشان ۱۹۰۰سال ۲۰۰۰سال وحتی کمی بیشتر وکمترهستند .... اگرکسی خطایی کرد یاظلمی کرد راه چاره چیست وقت را ازدست ندهد چون بااشتباه حتی یک طایفه انسان رادر اشتباهی قرارمیدهند که همه باهم اشتباه هاتی میکنند که هیچ به صلاحشان نیست وحتی بدترازآن فراموش میکنند که غیبت یا تصمیم بد واشتباه راچه ساعتی درچه روزی ودرچه ماهی ودرچه سالی انجام داده که مشکلش راحل کند وخیلی خیلی آسان است نجاتش  راه حل موکل است ورضایت ازآن شخص دریک کلام وپا گذاشتن برغرورخود دریک جلسه وبخشش بخواهد وعذرخواهی کند وفتنه وهرکاراشتباهی انجام داده تا مجازات نشده رفع بلا باید بکند تنها راه حل رفتن پیش آن شخص است وحکم راهرچه هست باطل کند مطلب مهم اینجاست که آن جن به هیچ عنوان نمیگذارد به هردلیل نمیگذارد که آن شخص حکم راباطل کند حتی بایک کلمه اعتراف وحلالیت بطلبدودل موکلداررا شاد کند ورضایتش رابگیرد باجبرات خسارتهایی که به اوبایک تصمیم واشتباه وغیبت شیطانی  که جن مامور به او وبه دل وذهنش حتی ازکلمات خوب هم استفاده میکند  وبه دروغ به اومیگوید این کارتوغیبت نبوده این کار کارخیری بوده وتوعمل صالحی راانجام داده ایی تاشخص خطاکاردراین باوراشتباه وباطل غرق شود وفکرکندکه دارد کاردرست راانجام میدهد خیلی ها اگرپسرجوان داشته باشند ازغیب جوان مرگشان میکنند حتی ازروی موتوریاماشین فرمانرادرسرعت بالا میپیچاند تا بمیرد اگرزنده ماند دوباره به انتظار میشیند تا کارش رابه اتمام برساند،بیشتربرروان نوجوانان وجوانان عمل میکنند که بی خبراز پدرومادر به یک بهانه باطل وبی خودی دست به اعدام یاهمان خودکشی میکند الله اکبر پس باید مراقب باشیم وقتی باشکستن غروراین همه سیاه روزگاری وبدبختی وتغیرزندگی خوب به بدترین زندگی تبدیل نمیشود وتمام میشود چرا انسان خطای خود را جبران نکند البته اجنه هایی که فرزندان انسانهارا به مرگ وبدبختی میکشانندگناه کبیره میکنند وبایدقیامت وشب اول قبر جواب پس بدهندوحتی چنان برنامه ریزی میکند وآرایش گناه رامیکندکه مردبرهمسرش وزن برهمسرش چنان خیانتی کندکه درعمرخود نکرده وهمسربه همسر فریب میدهد وبرروی سجاده وبرمهرچنان سجده کنان اشک میریزد که همسرباخودمیگوید که همسرم بهشتیست دیگرفکرنمیکند که شیطان است،،،الله اکبر یادتان نرود که آن جن مأمورکاری میکند که حتی این اتفاقهارادرذهنتان  به مسخره والکی جلوه دهد ولی بعدانسان فراموش میکنند وتامتوجه شدید سریعا جبران کنید وخودتان اعلام کنید هرچقدراگرآن شخص موکل دارغریب غریب باشد وفکرکنی که نمیبخشد شماباید به نزدش بروی تاامان فرزندان وفلج نشدن ازدست وپا،وسیاه بختی،گره درکارهای مهم تان ایجاد نشود انشاالله  


وامانام وانواع طایفه های جن ها: 
انواع و اسامی جن ها


 عیثم:این جن اخبار را به نقاط مختلف جهان می‌رساند. ام الصبیان: این جن‌ها به کودکان ضرر می‌زنند.
آل: این نوع جن‌ها از جنس زن بوده و به زنان باردار و نوزاد‌ها ضرر می‌زنند و از آه من می‌ترسند و چه بسا نقل‌شده توسط عده‌ای از زنان تسخیرشده‌اند.
صالح: این جن‌ها انسان‌هایی را که راهشان را گم کرده‌اند به مقصد می‌رسانند. در روایتی آمده است: همانا یکی از برادران جنی شما صالح نام دارد هر گاه راه را گم کردید ندا کنید" یا صالح اغثنی "یعنی ای صالح کمکم کن. او در بیابان‌ها می‌گردد هرگاه صدای گمشده را بشنود او را راهنمایی کند. (وسایل الشیعه ج 11 ص 443)

متکون: این نوع جن به هر شکلی که بخواهد می‌تواند متمثل باشد به‌جز صورت انبیا و اوصیا و اولیا ء.(بحار ج 25 ص 327)

زوبعه: به رئیس جنّیان و شیاطین گفته می‌شود.
زوال: این جن در نطفه انسان‌های مخالف اهل‌بیت علیهم‌السلام شریک می‌شود و اگر آن فرد پسر باشد لواط کار و اگر دختر باشد زناکار خواهد بود. (کافی ج 5 ص 549)

تمریح: روایت‌شده تمریح یار شیطان است و هنگام شب فعالیت خود را در بین شرق و غرب آغاز می‌کند (کافی ج 8 ص 232)

عارض: این نوع جن‌ها برخی از انسان‌ها را مریض می‌کنند.

ابلیس: به شیطانی گفته می‌شود که از رحمت خدا مأیوس باشد.

شیطان: به جن شریر و خبیث شیطان گویند.

مارد: به جنی که سرکش و خبیث‌تر باشد مارد گویند.

عفریت: به جنی که خبیث‌تر و قدرت فوق‌العاده‌ای داشته باشد عفریت گویند.

عامر: اعراب قدیم به جنّیانی که در میان مردم سکونت داشتند عامر می‌گفتند.

مذهب: جنّیانی که به اشکال مختلف می‌آیند به‌جز صورت پیامبران و امامان. خیزب: پیامبر اسلام فرمود: این شیطان انسان را در حال نماز وسوسه کرده و نماز انسان را قطع می‌کند و برای دفع آن به خدا پناه برده و سه بار بر سمت راستت فوت کن. (بحار ج 92 ص 137)

هزع: امام صادق(ع) فرمود: ابلیس شیطانی دارد که به آن هزع گفته می‌شود بین مشرق و مغرب را در هر شب پر می‌کند و هنگام خواب نزد مردم رفته و باعث خواب‌های پریشان می‌شوند (امالی صدوق ص 146)

ولهان: پیامبر خدا فرمود: برای وضو شیطانی است که ولهان گفته می‌شود و اگر بنده‌ای نام خدا را به هنگام وضو بر زبان نیاورد او را دچار وسوسه می‌کند. (مستدرک ج 1 ص 323)

قفندر: امام صادق فرمود: هر کس چهل روز در منزلش بربط (یکی از آلات موسیقی) نواخته شود خداوند شیطانی به نام قفندر را بر او مسلط می‌کند که اعضای بدنش را بر روی اعضای مشابه صاحب‌خانه می‌گذارد وحیای او سلب می‌شود و نسبت به سخنانی که به دیگران می‌گوید و یا به او گفته می‌شود بی‌مبالات و بی‌خیال می‌گردد. (کافی ج 5 ص 537)

مره: یکی از پسران ابلیس است و بدان جهت شیطان را ابو مره گویند. (سفینه البحار ماده بلس)

لاقیس: او هم‌جنس‌بازی زنان را به زنان آموخت. (سفینه البحار ماده بلس)

هفاف: او در صحرا‌ها وسوسه می‌کند.

زکتبور: او در بازار‌ها بوده و مردم را به سوگند دروغ و تعریف دروغ کالا و بیهوده‌گویی ترغیب می‌کند.

بتر یا (ثبر): او هنگام مصیبت‌ها انسان‌ها را وسوسه می‌کند تا به خود سیلی زده و یقه خود را پاره کرده و بی‌تابی کنند.

اعور: او انسان را به زنا تشویق می‌کند.

داسم: وقتی انسان وارد خانه شد و نام خدا را ذکر نکرد ه و سلام نگفت، او را وسوسه می‌کند و بین او و خانواده‌اش شر به پا می‌کند و اگر هنگام غذا خوردن نام خدا را ذکر نکند در غذای او شریک می‌شود.

مطرش: او صاحب اخبار دروغ است و انسان را وسوسه می‌کند تا اخباری دروغ وضع کرده و منتشر نماید.

شیطان ردهه: جنسی از شیاطین که علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه از آن نام برده است. (نهج‌البلاغه ص 298) ضرر زدن آنها به انسان‌ها آنها در شرایط عادی نمی‌توانند به انسان‌ها ضرر بزنند؛ مگر اینکه انسان‌ها آسیبی به آنها برسانند و آنها در صدد انتقام‌جویی بر آمده و ضرری را متوجه انسان‌ها نمایند. برای اینکه انسان‌ها به جنّیان ضرر نرسانند باید در برخی از کارها بسم‌الله الرحمن الرحیم را بر زبان‌آورند مانند ریختن آب داغ به آستانه و یا چاه و یا روی آتش و نیز هنگام رسیدن به آستانه در و رفتن به حمام و دیگر مواردی که در شرع مقدس به آنها اشاره شده است.
نوشته هایی اززبان

نویسنده:مرتضی میرزائی 

توجه:انتشاراین مطلب بدون ذکرمنبع حرام است ورضایتی برانتشارش ندارم لطفا مراعات کنید باتشکر/نوکراهل بیت(ع)مرتضی میرزائی
.